وبلاگ شخصی «مرضیه الهی خیبری »

ساخت وبلاگ
گریه کردم زشوق آن شب که سوزاندی مرا سرنوشت شمع جانسوز است اما روشن است.هرکسی از عشق با تو یادگاری می بردآنچه من بردم تنی بی روح و روحی بی تن استیادمه به من گفتند: وقتی متولد شدم گریه نکردم، خانم ماما فکر کرده بود، مشکل دارم چند بار من رو جابجا کرده، بعد که مطمئن شد زنده‌ام گفته؛ از الان معلوم شد که خیلی جسوره، جسارت رو یاد نگرفتم با من متولد شد، تو زندگی فقط سعی کردم آدم باشم، برام مهم نبود دیگران چی می گند؟ چیکار می کنند؟ ولی برام مهم بود؛ من چی بگم، و چیکار بکنم یا چطور آدمی باشم.همیشه شمع بودم، همیشه روشنایی دادم درحالی که همه سعی کردند خاموشم کنند. من باور دارم:سرنوشت شمع جانسوز است اما روشن است.امروز روز تولدمه... تولدم مبارک خوبه هر سال چند روز قبل مهر متولد میشم چون اینطوری اول متولد میشم بعد مهرآموز... وبلاگ شخصی «مرضیه الهی خیبری »...
ما را در سایت وبلاگ شخصی «مرضیه الهی خیبری » دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5beshnuob بازدید : 112 تاريخ : يکشنبه 8 آبان 1401 ساعت: 12:26

او رفت و رفتنش مرا متأثر کرد. تنهایی و بی کسی اش ، درد را بر سینه ام فشورد.سالها با هم زیستیم، نفس کشیدنش ، بوی مادری را می داد، که عشق را در جان خود کشته باشد. نگاهش پر از خشم بود، خشم از ظلمی که خودش به خودش کرده بود. از من بزرگتر بود، اما بزرگی را در کودکی جا گذاشته بود.اربعین امسال برایم بوی او را به همراه داشت. خواب هایم رنگ و بوی او را به خود گرفته بود، در خواب با من می خندید و وداع می کرد، او آمده بود برای خدا حافظی ، وداعی که بازگشتی نداشت.من دارم می روم ...!خوابی پر از تأثر! در سوگ رفتن او ، در تاریکی شبی، که رنگی از گوشه گوشۀ زندگی اش بود.به یک باره، بیدار شدم؛ بوی بودنش در فضای خانه پراکنده بود، اما او نبود، مثل همیشه زود آمد و رفت. اینبار طلبکار انه نگاهم نکرد. مهربان بود و خوشحال،گفت : «من دارم می روم،»رفتنش نگرانم کرد،گفتم : کوچه تاریک است، می مانم که ترس در وجودت نگسترد.ییدار که شدم . بودنش را ندیدم. رفتنش را هم.و امروز، به عزایش دعوت شدم...عزیز من ؛ کوچه تاریک است. مطمئن باش در پس نگاه تو می مانم و ترس را از نگاهت می زدایم. ترس از تنهایی، ترس از بی کسی ...هستم تا تو آسوده بخوابی.منزل نو مبارکدلتنگی ام برای تو همیشگی بود اما چرا نفهمیدی؟...کاش جوری دیگر با تو وداع می کردم. وبلاگ شخصی «مرضیه الهی خیبری »...
ما را در سایت وبلاگ شخصی «مرضیه الهی خیبری » دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5beshnuob بازدید : 103 تاريخ : يکشنبه 8 آبان 1401 ساعت: 12:26

بیمه دانا یکی از بیمه های رسمی است که شهرت نامش را مدیون آموزش و پرورش است و ادعا هم دارد آموزش و پرورش به او بدهکار است. حالا بدهکار هست یا نیست خدا عالم است، من معلم، هم از روی شنیده‌ها سند می‌زنم. راست یا دروغ گردن گویندگان.و اما چرا این حکایت را با موضوع بدهی بیمه دانا به آموزش و پرورش شروع کردم . در ادامه بخوانید می گویم:احتمالا مطلع هستید که مدتی بیمه حامی آموزش و پرورش بیمه آتیه سازان حافظ بود ، خب خدمات قابل عرضی هم نداشت. اما خدا کند گذر پوست به دباغ‌خانه نیفتد. وگر نه بیمه‌های امروزی دردی دوا نمی‌کنند. که آتیه سازان هم مانند همه بیمه ها در حد توان کار راه انداز بود و من بشخصه رضایت داشتم.لااقل مراکز خدمت رسانی شان مشخص و پاسخگو بود من نوعی را راضی می کرد. با احترام و رضایت خارج می شدم. اما بیمه دانا با این همه دک و پوز و ادعا قادر به راضی نگه داشتن من معلم نیست. از بس خودشان دروغ می‌گویند فکر می‌کنند معلم هم یک دروغگوی بالفطره است.امسال با شروع ماه مهر متاسفانه سران ما تصمیم گرفتند که بیمه دانا را جایگزین بیمه آتیه سازان کنند حالا صلاح کجا بوده بر مبنای شواهد احتمالا سودی به دانا می رسد که با وجود ادعای بدهکار بودن آموزش و پرورش باز هم به این دام بدهکاری پا نهاده است.مشکل غیر قابل هضم همین‌جاست.اما با یک،«دو دو تا چهارتا کردن» سر انگشتی مشکل حل می شود.توجه کنید می گویم:هر سال که قرار بود بیمه شویم آموزش و پرورش خودش لیست داشت. فقط بخشنامه می کرد هرکس بیمه طلایی نمی خواهد نامش را به مدیر اعلام کند. به همین راحتی بدون دوز و کلک. اما امسال به حول قوه الهی دوزو کلک های زیر پوستی بسیار به چشم می خورد.بیمه دانا سایتی تعیین کرده با ضرب العجلی معلوم . حالا که خبر شده که نش وبلاگ شخصی «مرضیه الهی خیبری »...
ما را در سایت وبلاگ شخصی «مرضیه الهی خیبری » دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5beshnuob بازدید : 96 تاريخ : يکشنبه 8 آبان 1401 ساعت: 12:26