گریه کردم زشوق آن شب که سوزاندی مرا سرنوشت شمع جانسوز است اما روشن است.هرکسی از عشق با تو یادگاری می بردآنچه من بردم تنی بی روح و روحی بی تن استیادمه به من گفتند: وقتی
متولد شدم گریه نکردم، خانم ماما فکر کرده بود، مشکل دارم چند بار من رو جابجا کرده، بعد که مطمئن شد زندهام گفته؛ از الان معلوم شد که خیلی جسوره، جسارت رو یاد نگرفتم با من متولد شد، تو زندگی فقط سعی کردم آدم باشم، برام مهم نبود دیگران چی می گند؟ چیکار می کنند؟ ولی برام مهم بود؛ من چی بگم، و چیکار بکنم یا چطور آدمی باشم.همیشه شمع بودم، همیشه روشنایی دادم درحالی که همه سعی کردند خاموشم کنند. من باور دارم:سرنوشت شمع جانسوز است اما روشن است.
امروز روز تولدمه... تولدم مبارک خوبه هر سال چند روز قبل مهر متولد میشم چون اینطوری اول متولد میشم بعد مهرآموز... وبلاگ شخصی «مرضیه الهی خیبری »...
ما را در سایت وبلاگ شخصی «مرضیه الهی خیبری » دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 5beshnuob بازدید : 112 تاريخ : يکشنبه 8 آبان 1401 ساعت: 12:26